سفر آخرت
گویند : صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت.
نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز بر منبر رود و پند گوید و او پذیرفت.
نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوى او بود.
مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست.
بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت :
مردم! هر کس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد ، برخیزد !
کسى برنخاست.
گفت : حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد !
باز کسى برنخاست.
پس گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید ؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید !
[ جمعه 93/6/7 ] [ 6:39 عصر ] [ مسافر ]