من و او
من پسرک عاشقی را می شناسم که در آغوشم آرام می گیرد در میانه ام زندگی میکند در دستانم گل می گذارد و بر تمامیت من بوسه می زند چشم هایش که بی تردید و شفاف نگاهم کرده است ساعت ها بر جای جای روحم آواز سر داده اند و من سرشارم از او خالی شده ام ز خود ز پوچی ز تنهایی سروده است مرا چه نرم و چه نازک و من دخترکی میشوم در دستان نوازشگر او می سراید مرا می نوازد مرا می نشاند مرا در عمیق ترین زوایای ذهنم آنجا که دیگر من هستم و او
[ دوشنبه 92/11/28 ] [ 7:17 عصر ] [ مسافر ]