سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم

 

نمی دونی تو این روزا چقدر از زندگی سیرم

دارم می میرم از اینکه تو رفتی و نمی میرم

 

نمی دونی تو این روزا چقدر یاد تو می افتم

ته دنیام نزدیکه نگاه کن کی بهت گفتم

 

کجا باید برم بی تو، تویی که قدّ ِ دنیامی

که هر جایی رو می بینم نبینم پیش چشمامی

 

برم هر جای این دنیا شبم با بغض دمسازه

آخه هر جا یه چیزی هست منُ یاد تو بندازه

 

نمی دونم تو این برزخ کی از این درد می میرم

نمی دونم چرا یک شب فراموشی نمی گیرم

 

منُ اینجا بکُش وقتی قراره تازه رویا شی

اگه تا آخر دنیا قراره تو دلم باشی....

 



[ چهارشنبه 93/1/27 ] [ 9:13 عصر ] [ مسافر ]

نظر

نسیم وصال

برای دوست داشتنت

محتاج دیدنت نیستم...

اگر چه نگاهت آرامم می کند

محتاج سخن گفتن با تو نیستم...


اگر چه صدایت دلم را می لرزاند

محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم...

اگر چه برای تکیه کردن ،

شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است!

دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم 

دوست دارم بدانی ،

حتی اگر کنارم نباشی ...

باز هم ،

نگاهت می کنم ... 


صدایت را می شنوم ... 

به تو تکیه می کنم

همیشه با منی ،

و همیشه با تو هستم، 

هر جا که باشی!......



[ چهارشنبه 93/1/27 ] [ 9:12 عصر ] [ مسافر ]

نظر

تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای

چقدر خواب ببینم که مال من شده ای

و شاه بیت غزل های لال من شده ای

 چقدر خواب ببینم که بعد آن همه بغض

جواب حسرت این چند سال من شده ای

 چقدر حافظ یلدا نشین ورق بخورد؟

تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای

چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم

خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای

هنوز نذر شب جمعه های من اینست

که اتفاق بیفتد حلال من شده ای

که اتفاق بیفتد کنارتان هستم

برای وسعت پرواز بال من شده ای

میان بغض و تبسم میان وحشت و عشق

تو شاعرانه ترین احتمال من شده ای

مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست

عجیب خواب قشنگی ست مال من شده ای



[ سه شنبه 93/1/26 ] [ 7:6 عصر ] [ مسافر ]

نظر

دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی ...

غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی 

 با من به جمع مردم تنها خوش آمـدی

 بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

 می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی

 راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

 ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی ...

 پایان ماجرای دل و عشق روشن است

 ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

 با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود

 منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

 ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر

 دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی ...



[ سه شنبه 93/1/26 ] [ 7:4 عصر ] [ مسافر ]

نظر

دلــــــــــم در حســـــــــرت یک دوست

کسی ما را نمی پرسد کسی ما را نمی جوید

کسی تنهایی مارا نمی گرید 


دلم در حسرت یک دست

دلم در حسرت یک دوست 


دلم در حسرت یک بی ریای مهربان ماندست

و اما با توام ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی 

کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی

کدامین آشنا آیا به جشن چلچراغ عشق مهمان میکند ما را 

بگو ای دوست

بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی

تو که حتی شبی را هم به خواب من نمی آیی 

تو حتی روزهای تلخ نامردی

نگاهت التیام دستهایت را دریغ از ما نمیکردی 

من امشب با تمام خاطراتم با تو هم خواهم گفت

من امشب با تمام کودکیهایم برایت اشک خواهم ریخت

من امشب دفتر تقویم عمرم را به دست عاصی دریای ناآرام خواهم داد

همان دریا که میگفتی

که بغض شکوه هایم از گلویش موج خیزش زخم برمیداشت

بگو ای دوست بگو ای آنکه بی من مثل من تنهای تنهایی

 

کدامین یار ما را می برد تا انتهای باغ بارانی



[ سه شنبه 93/1/26 ] [ 7:3 عصر ] [ مسافر ]

نظر

حوّای من تو باشی اگر? قول میدهم

 

اصلا قرار نیست کـــه سرخم بیاورم 

حالا که سهم من نشدی کم بیاورم

دیشب تمام شهر تو را پرسه میزدم

تا روی زخمهـــای تـــو مرهم بیـاورم

میخواستم که چشم تو را شاعری کنم

امّا نشد کــــه شعــــر مجسم بیــــاورم

دستم نمی رسد به خودت کاش لااقل

می شد تــــو را دوباره به شعرم بیاورم

یادت که هست پای قراری که هیچ وقت.....

میخواستم  برای  تــــو  مریـــــم  بیاورم؟

حتی قرار بود که من ابر باشم و

باران عاشقانـــه ی نم نم بیاورم

کلّــی قرار با تــــو ولی بی قرار من

اصلا بعید نیست که کم هم بیاورم

                 ......

اما همیشه ترسم از این است? مردنم

باعث شود بـــه زندگیت غـــــم بیــاورم

حوّای من تو باشی اگر? قول میدهم

عمراً  دوباره  رو  به  جهنّـــــم  بیاورم

خود را عوض کنم و برایت به هر طریق

از زیــــر سنگ هم شده? آدم بیــــاورم

بگذار تا خلاصه کنم? دوست دارمت

یا باز هـــم بهــــانه ی محکم بیاورم؟

ف.عباسی

 



[ سه شنبه 93/1/26 ] [ 7:1 عصر ] [ مسافر ]

نظر

اس ام اس


حکایت عجیبیست

رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.

مردم نمی بینند و فریاد می زنند….. !!!



گاه می اندیشم...

چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم

همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران

وخدایی که زلال تر از باران است

 

 


گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد

و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض

تا بیاید از راه

از خم پیچک نیلوفرها

روی موهای سرت بنشیند

یا که از قطره آب کف دستت بخورد

گاه یک سنجاقک ، همه معنی یک زندگی است ..







بازگشته ام

با کوله باری از شعر های ناگفته....

تنها اینجا

مکان امن عاشقانه های من است ....





چند تکه از تو

پریشان افتاد

ته فنجانی که فالم را می گرفت…

می گفت آرام نیستی

و فردا هیچ نامه ای نخواهد آمد…

من مرده ام … به نسیم خاطره ای ، گاهی تکانی می خورم … همین





حکایت عجیبیست

رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.

مردم نمی بینند و فریاد می زنند….. !!!





دوستش دارم بزرگیش را ، سکوتش را ، عظمتش را ، اُبهتش را ،

تنهاییش را ، حکمتش را ، صبرش را ، و بودنش عادتیست مثل نفس کشیدن !

خدا را میگویم …







سکوت …

و دیگر هیچ نمی گویم …!

که این بزرگترین اعتراض دل من است

به تو …

سکوت را دوست دارم

به خاطر ابهت بی پایانش …






گاه می اندیشم...

چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم

همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران

وخدایی که زلال تر از باران است






خدایا التماست می کنم

همه دنیایت ارزانیِ دیگران !

ولی ...

    آنکه دنیایِ من است

      مالِ دیـگری نباشد...




امشب آسمانم تاب کشیدن ابرها را ندارد

کاش ابرها ببارند

شاید آسمانم نفسی تازه کند





پایانی برای قصه ها نیست،

نه بره ها گرگ میشوند نه گرگها سیر!

خسته ام از جنس قلابی آدمها...

دار میزنم خاطرات کسی را که مرا دور زده،

حالم خوب است...

اما گذشته ام درد میکند!!



[ دوشنبه 93/1/25 ] [ 5:14 عصر ] [ مسافر ]

نظر

اس ام اس love







دلتنگی ، پیچیده نیست …

یک دل … یک آسمان … یک بغض … و آرزوهای ترک خورده !





روزهای سختی رو میگذرونم

وقتی که نیستی همه چیز تنگ می شود

نفسم

دنیایم

دلم !





دلتنگی همیشه همراهم می آید

مثل سایه بی ردپا …





از ساعت متنفرم

این اختراع غریب بشر که مدام

جای خالی حضورت را به رخ دلتنگی یادم می کشد





دلتنگى

حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره

تمنای بودنش را می کند




دلتنگی

عین آتش زیر خاکستر است

گاهی فکر می کنی تمام شده

اما یک دفعه همه ات را آتش می زند




عجب وفایی داره این دلتنگی !

تنهاش که میذاری میری تو جمع و کلی می گی و می خندی

بعد که از همه جدا شدی از کنج تاریکی میاد بیرون

وایمیسته بغل دستت و دست گرمشو میذاره رو شونت

برمیگرده در گوشت میگه : خوبی رفیق ؟ بازم خودمم و خودت !




دلتنگم نه دلتنگ تو

دلتنگ اینکه یه روزی هوامو داشتی

دلتنگ اینکه هر لحظه به یادم بودی

دلتنگ هر دقیقه شنیدن صدات

دلتنگ تا صبح بیدار موندنت فقط به خاطر اینکه دل من گرفته

دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی

دیدی ؟ من که دلتنگ تو نیستم !




دلتنگی یعنی خلوت تنهاییت

از آسمون پاییزی ابری تر باشه !



[ دوشنبه 93/1/25 ] [ 5:11 عصر ] [ مسافر ]

نظر

مطلب عاشقانه


او رفت همین …

قصه ام کوتاه بود به سر رسید !

کلاغ جان تو هم برو شاید جایی دیگر قصه ای زیبا منتظرت باشد !



حکایت عجیبی دارد این “اشک”


کافیست حروفش را به هم بریزی تا برسی به “کاش” !


باز هم مثل همیشه که تنها میشوم ، دیوار اتاق پناهم میدهد

بى پناه که باشى قدر دیوار را خوب میدانی !







تو رفته ای اما یادت هنوز چه پابرجاست اینجا !





در قحطی تو چه دل خوشی دارند !

بیهوده می آیند و می روند این نفسهای من …






چه جمله ی غریبی است فراموشت می کنم

وقتی تا آخر عمرت با یاد او زندگی می کنی !






جواب یه حرفایی فقط یه نفس عمیقه …

الان چند وقته همه فکر می کنن مشکل قلبی دارم !







چه رسم بدیست در عاشقی

فرهاد به خاطر عشقش کوه کند

ولی من به خاطر عشقم باید دل بکنم !







نه خودش موند نه خاطره هاش …

تنها چیزی که مونده جای خالیشه !







آرام می آیم همانجای همیشگی ، سر همان ساعت همیشگی

با همان شوق که می شناسیَش با خودم حرف می زنم

برای خودم خاطره تعریف می کنم

و بی صدا مثل همیشه می روم بی آنکه تو آمده باشی !





حکایت عجیبی دارد این “اشک”

کافیست حروفش را به هم بریزی تا برسی به “کاش” !






بلند شو و همراه کلاغ قصه ها به خانه ام بیا

اینجا یکی از بودهای قصه سال هاست

چشم انتظار آن یکی نبود نشسته است !





تنم لرزید وقتی لبخند غریبه

سردی نگاهش را آب کرد …





او رفت همین …

قصه ام کوتاه بود به سر رسید !

کلاغ جان تو هم برو شاید جایی دیگر قصه ای زیبا منتظرت باشد !





دردنوشته و دل نوشته ها

نام مستعار تمام زخم های من است !






در وصف حالم همین سه کلمه کافیست :

لبخندم درد می کند !





چشم که گذاشتم برو و هروقت خواستی برگرد

من تا بی نهایت شمردن را بلدم !



[ دوشنبه 93/1/25 ] [ 5:9 عصر ] [ مسافر ]

نظر

جملات عاشقانه 2

این روزها زیادى ساکــت شده ام

نمى دانم چــرا حرف هایم به جای گلـــو

از چشـــم هایم بیرون مى آیند …



هیچ گاه به خاطر هیچکس از ارزش هایت دست نکش

چون اگر روزی آن فرد از تو دست بکشد

تو می مانی و یک  من بی ارزش


 




عطر تو توی دستمه ، دست من روی بالشم

بالشم جای خالیتو ، من پر از عشقو خواهشم

عکس تو روی قلبمه،قلب من پره التماس

ضربه هاش توی سینه مو ، منتظر واسه یک تماس






یه وقتــــــایی هست که جواب همه نگرانیـــات و دلتنگیات

میشــه یه جمله که میکوبن تو صورتــــت

“بهم گیر نـــــــده، حوصله ندارم “





دلــــم به حال “ مــا ” می سوزد ، که “من و تو”

خیلی وقت است تنهایش گذاشته ایم





صدا میکنم ” تو ” را

این ” جانی ” که میگویی جانم را میگیرد!

نزن این حرف ها را دل من جنبه ندارد . . .






تمام خوبـــــی حس مالکیت اینه که

از کسی که دوسش داری بپرسی تــــــــــو مال کی هستی؟

و اون بدون معطلی بگه فــــــــقط مـــــــــال تــــــــــــــــــــو…








آن روزها صدای تو در گوشم میپیچید و خوابم میبرد…

این شبها صدای تو در دلم میپیچد و بیدارم میکند…





سرت گرم است ، مزاحمت نمى شوم

اما بدان حرارت سرگرمى هایت مرا مى سوزاند . . .





هرچه اید به سرم باز بگویم گذرد

وای از این عُمر که با “میگذرد” میگذرد . . .






رفتنت را خیالى نیست

فقط مانده ام چگونه در چشمانى به آن زلالى

جا داده بودى آن همه دروغ را…







خنده را معنی سرمستی مکن

انکه میخندد غمش بی انتهاست…







آهسته فتح کرده ای با چشمهایت هرچه داشته ام را

حالا تمام جهان من مستعمره ی توست






روزی را میبینم مرغانی که نزد ما دانه چیدند نزد همسایه تخم گذاردند

ولی ایمان دارم روزی بوی کبابشان به مشامم خواهد رسید

اندکی صبر سحر نزدیک است !






قانعم به “یادت” پس یادت را از من نگیر

که یادت مهربانترین تصویر دنیاست !






این بار که آمدی دستانت را روی قلبم بگذار

تا بفهمی این دل با دیدن تو نمی تپد ، میلرزد !





رابطه ها زمانی زیبا می شوند که

برای یاد کردن هیچ دلیلی جز دلتنگی نباشد !



[ شنبه 93/1/23 ] [ 6:41 عصر ] [ مسافر ]

نظر