سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اس ام اس


حکایت عجیبیست

رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.

مردم نمی بینند و فریاد می زنند….. !!!



گاه می اندیشم...

چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم

همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران

وخدایی که زلال تر از باران است

 

 


گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد

و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض

تا بیاید از راه

از خم پیچک نیلوفرها

روی موهای سرت بنشیند

یا که از قطره آب کف دستت بخورد

گاه یک سنجاقک ، همه معنی یک زندگی است ..







بازگشته ام

با کوله باری از شعر های ناگفته....

تنها اینجا

مکان امن عاشقانه های من است ....





چند تکه از تو

پریشان افتاد

ته فنجانی که فالم را می گرفت…

می گفت آرام نیستی

و فردا هیچ نامه ای نخواهد آمد…

من مرده ام … به نسیم خاطره ای ، گاهی تکانی می خورم … همین





حکایت عجیبیست

رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.

مردم نمی بینند و فریاد می زنند….. !!!





دوستش دارم بزرگیش را ، سکوتش را ، عظمتش را ، اُبهتش را ،

تنهاییش را ، حکمتش را ، صبرش را ، و بودنش عادتیست مثل نفس کشیدن !

خدا را میگویم …







سکوت …

و دیگر هیچ نمی گویم …!

که این بزرگترین اعتراض دل من است

به تو …

سکوت را دوست دارم

به خاطر ابهت بی پایانش …






گاه می اندیشم...

چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم

همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران

وخدایی که زلال تر از باران است






خدایا التماست می کنم

همه دنیایت ارزانیِ دیگران !

ولی ...

    آنکه دنیایِ من است

      مالِ دیـگری نباشد...




امشب آسمانم تاب کشیدن ابرها را ندارد

کاش ابرها ببارند

شاید آسمانم نفسی تازه کند





پایانی برای قصه ها نیست،

نه بره ها گرگ میشوند نه گرگها سیر!

خسته ام از جنس قلابی آدمها...

دار میزنم خاطرات کسی را که مرا دور زده،

حالم خوب است...

اما گذشته ام درد میکند!!



[ دوشنبه 93/1/25 ] [ 5:14 عصر ] [ مسافر ]

نظر