داستان عشق و خیانت فرح دیبا

  این شعر و تصنیف زیبای اون رو همه ی ما حداقل یک بار خوندیم و شنیدیم

شعری زیبا از مهرداد اوستا :
وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم

  

اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم

  

کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم

[ یکشنبه 92/9/17 ] [ 4:32 عصر ] [ مسافر ]

نظر

عشق یعنی

تا حالا شده عاشق بشین؟؟؟

میدونین عشق چه رنگیه؟؟؟

میدونین عشقق چه مزه ای داره؟؟؟

میدونین عشق چه بویی داره؟؟؟

ادامه مطلب...

[ شنبه 92/9/16 ] [ 8:47 عصر ] [ مسافر ]

نظر

شش حرف و چهار نقطه

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهیه . اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی !



تو این کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شیر می خواد!

ادامه مطلب...

[ شنبه 92/9/16 ] [ 8:41 عصر ] [ مسافر ]

نظر

داستان عشق سعید و مهدیه

من و دختر خاله ام با هم هم سنیم از بچگی با هم بزرگ شدیم با هم بازی کردیم .

از جیکو پیک هم خبر داشتیم وقتی وارد دبیرستان شدم یه حس دیگه ای نسبت بهش داشتم .

ولی نمیدونستم چیه فکرر میکردم خیلی دوسش دارم بیشتر از رابطه فامیلی.

ولی بعد گفتم سعید تو هنوز بچه ای عشق چی میدونی چیه آخه بعدش گفتم عادت کردی بهش

ادامه مطلب...

[ شنبه 92/9/16 ] [ 8:36 عصر ] [ مسافر ]

نظر

سرگذشت عشق (داستان)

سرگذشت عشق (داستان)
قد بالای 180، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و ...

این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.

توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم ....

[ شنبه 92/9/16 ] [ 8:33 عصر ] [ مسافر ]

نظر

قاچاقچی خلاق

 

مردی با دوچرخه به خط مرزی می‌رسد. او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد. مامور مرزی می‌پرسد: در کیسه‌ها چه داری؟ او می‌گوید؛ شن.
مامور او را از دوچرخه پیاده می‌کند و چون به او مشکوک بود، یک شبانه روز او را بازداشت می‌کند، ولی پس از بازرسی فراوان، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی‌یابد. بنابراین به او اجازه عبور می‌دهد.
هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می‌شود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا ...

[ جمعه 92/9/15 ] [ 9:55 صبح ] [ مسافر ]

نظر

کم هزینه ترین لذت های دنیا



کم هزینه ترین لذت های دنیا

کم هزینه ترین لذت های دنیا،لذت های دنیا،مطالب جالب،بهترین لذت های دنیا

1 - گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم.
2 - سعی کنیم بیشتر بخندیم.
3 - تلاش کنیم کمتر گله کنیم.
4 - با تلفن کردن به یک دوست قدیمی، او را غافلگیر کنیم.

5 - گاهی هدیه‌هایی که گرفته‌ایم را بیرون بیاوریم و تماشا کنیم.
6 - بیشتردعا کنیم.
7 - در داخل آسانسور و راه پله و... با آدمها صحبت کنیم.
8 - هر از گاهی نفس عمیق بکشیم.

9 - لذت عطسه کردن را حس کنیم.


ادامه مطلب...

[ جمعه 92/9/15 ] [ 9:53 صبح ] [ مسافر ]

نظر

ستان فرشته بیکار

 

روزی مردی خواب عجیبی دید، او دید که پیش فرشته‌هاست و به کارهای آنها نگاه می‌کند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه‌هایی را که توسط پیک‌ها از زمین می‌رسند، باز می‌کنند، و آنها را داخل جعبه می‌گذارند. مرد از فرشته‌ای پرسید، شما چکار می‌کنید؟

فرشته در حالی که داشت نامه‌ای را باز می‌کرد، گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می‌گیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می‌گذارند و آنها را توسط پیک‌هایی به زمین می‌فرستند.

[ جمعه 92/9/15 ] [ 9:51 صبح ] [ مسافر ]

نظر

اگه عاشقش باشی ...

اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود .

اگر واقعا عاشقش باشی ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید .

اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است .

اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوار است .

اگر واقعا عاشقش باشی ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید .

ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 92/9/13 ] [ 4:32 عصر ] [ مسافر ]

نظر

داستان عشق مریم و محمدرضا

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان مریم یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. مریم 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض مریم ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

گفت:مریم جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

 مریم با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 92/9/13 ] [ 4:31 عصر ] [ مسافر ]

نظر