سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حکایتی کوتاه درباب فروپاشی عشق مجازی


پزشک حکیم ، راز بیماری و رنجوری کنیزک را برای شاه بیان کرد. شاه چاره­ ی کار را از او پرسید. پزشک به او گفت :

« تو آن همه زر و سیم و ثروتی را که داری در این راه بریز و زرگر سمرقندی را به این­جا بیاور ، تا چاره ­ی کار را بسازم »

شاه برای آوردن زرگر سمرقندی ، خرج زیاد کرد و زرگر نیز فریب زرق و برق شاه را خورد و نزد شاه آمد و زرگر مخصوص

شاه گردید و در دربار شاه ، بسیار به او احترام می­گذاشتند ، تا این­که پزشک به شاه گفت :

« این کنیزک را به زرگر ببخش و همسر او گردان !»

شاه همین کار را کرد. کنیزک به آغوش وصال معشوق خود رسید و پس از شش ماه ، سلامتی خود را بازیافت.

سپس آن پزشک که نیرنگ­بازی بدسیرت شده بود ، شربتی کشنده ساخت و به زرگر داد و زرگر ، مسموم

و رنجور و زردچهره گردید ، به گونه­ای که دل از عشق کنیز برداشت و کم­کم کنیز نیز ، نسبت به او بی­میل شد.

آری :

عشق­ هایی کز پی رنگی بود          عشق نبود ، عاقبت ننگی بود

دشمن طاووس آمد پر او             ای بسا شه را بکشته فر او

گفتک من آن آهوم کز ناف من        ریخت آن صیاد خون صاف من

این جهان کوهست و فعل ما ندا           سوی ما آید نداها را صدا

گرچه دیوار افکند سایه دراز            باز گردد سوی او ، آن سایه باز

به این ترتیب ، کنیزک از عشق سطحی خود که عشق رنگ و ننگ بود جدا گردید. او سلامتی خود را باز یافت.

شاه نیز از غم  کنیز آسوده شد. از طرف دیگر، زرگر نیز به مکافات فریبندگی زرق و برق دنیا رسید.



[ سه شنبه 92/11/29 ] [ 4:23 عصر ] [ مسافر ]

نظر