سفارش تبلیغ
صبا ویژن

درست در روز مبادا…

هیچ وقت نتوانستم این موضوع را هضم کنم که چرا دخترا وقتی ازدواج می‌کنند این قدر عوض می‎شوند.
من نمی‎توانم بفهمم که چرا دوست دبیرستانم که 4 تا پله‎ی حیاط و می‎پرید پایین بعد هم که می‎افتاد به زخمی که قد یه نارنگی رو زانوش درست شده یه دستمال کاغذی می‎گذاشت و با خنده به بقیه‎ی زندگی ادامه می‎داد! حالا چرا وقتی می‎خواد کفش‎های پاشنه بلندشو در بیاره با کلی اه و ناله و کمک گرفتن از شوهرش موفق به این امر می‎شه !
من درک نمی‎کنم مردانی که وسط پیاده رو خم می‎شوند که بند کفش خانمشان راببندند من هنوز دوستم و درک نکردم که حالا چرا از روی جوی‎های کوچیک هم بلد نیست رد بشود!
وقتی با سوال من رو به رو می‎شه برام توضیح می‏‎ده که مردا باید یاد بگیرند که همیشه کنار ما باشند و به ما کمک کنند و… از این دست حرفا!
ولی من یادم نمی‎رود وقت‎هایی که این خانم‎های با تدبیر درست وقتی که به کمک واقعی شوهرشون نیاز دارند نیستند چون عادت کردند به کارهای کوچک دم دستی که مردانگی شان را در آن‎ها می‎بینند چون یادشان رفته که وظیفه‎ی آن‎ها بزرگ‎تر از کمک کردن به پریدن از روی جوی به خانم شان است!
ما عادتشان دادیم به کارهای کوچک و درست در روز مبادا از دستشان می‎دهیم.
درست در روز مبادا …

منبع:http://kocholo.org



[ پنج شنبه 93/2/11 ] [ 10:23 عصر ] [ مسافر ]

نظر