ساعت را نگاه دار تا لحظه ی عزیمت تو ناگزیر نشود....
گاهی آرزو می کنم کاش میشد
لحظه را نگاه داشت؛
مثلا این دقیقه ی آخر قبل از رفتنت،
و ما هی به ساعت نگاه کنیم
و تو لبخند بزنی که هنوز وقت هست،حرف بزن...
گاهی آرزو می کنم
که کاش میشد
در لحظه ی آخر قبل جدایی
بی هراس از افسر و مامور و مردم
زمان آنجا می ایستاد...
در لحظه ای که لبانم طعم لبانت را می گرفت...
کاش میشد....
لبخند می زنی،می گویی: هنوز وقت هست،باز بگو...
[ پنج شنبه 93/2/4 ] [ 12:4 عصر ] [ مسافر ]