میترسم !!!
میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم !
نگذار که با حسرت یک لحظه گرفتن دستهایت بمیرم !
میترسم بمیرم و نتوانم به تو ثابت کنم که عاشقت هستم
میترسم روزی بیایی و بگویی که من لایقت نیستم !
مرا در حسرت عشقت نگذار ، بگذار تا زنده ام تو را حس کنم
تو را در آغوش بگیرم و نوازش کنم !
میترسم بمیرم و نتوانم لبهایت را ببوسم
نمیخواهم در حسرت طعم شیرین لبهایت بسوزم !
دنیا بی وفاست ، می ترسم این دنیای بی وفا مرا از تو بگیرد
میترسم همین روزها قلبم آرام بمیرد !
بگذار در این دو روز دنیا به اندازه ی یک دنیا نگاهت کنم
بگذار به اندازه ی یک عمر تو را در آغوش بگیرم و با تو درد دل کنم !
میترسم همین لحظه ، همین فردا ، همین روزها لحظه ی مرگم فرا رسد !
یک مرگ پر از حسرت ، یک مرگ پر از آرزو و امید !
تنها حسرت و آرزوی من در آن لحظه تویی و حضورت در کنارم است !
تنها حسرت من در آن لحظه نگاه به چشمهای زیبایت است !
در این دو روز دنیا بیا در کنارم ، از عشق بگو برایم
گرچه سیر نمیشوم از لحظه های با تو بودن
اما هیچگاه نمیمانم در حسرت عشقت !
[ یکشنبه 92/12/11 ] [ 3:59 عصر ] [ مسافر ]