سفر
سفری می باید سفری بی همراه گم شدن تا ته تنهایی محض سازکم با من گفت: هر کجا ترسیدی از سفر لرزیدی تو بگو از ته دل: من خدا را دارم من و سازم چندیست که فقط با اوییم عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم درد دل خواهم گفت بی هیچ کلامی گوش خواهم داد بی هیچ سخنی در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حرارتی این گونه شاید احساساتم نمیرد
[ شنبه 92/11/26 ] [ 8:3 عصر ] [ مسافر ]