دلتنگی
دلم گرفته
دلم گرفته از ویرانی احساس شقایق
از مرگ ستاره
از سکوت غمگین ترانه
نمیدانم چه کسی روبروی التماس پنجره ها آجر چیده
شاید نمیداند که هر شب
تا ماه قصه هایش را در گوش پنجره نجوا نکند
آسمان نمی خوابد
بوی غربت
بوی تنهایی
بوی اقاقیا برگ به برگ
ظلمت گیسوان تو
دلم هوایی میشود
نگاهم ازکلبه نمناک بغض
به سوی عطر پاک باران میدود
به سوی ابر
به سوی نور
به سوی آسمان
من در کلبه تنهایی ام
به پرپر شدن شقایق در عزای یک قطره باران نزدیکم
نفسی نیست
هم نفسی نیست
دفترچه های خاطره ورق ورق فاصله اند
راستیچه کسی نامه مرا به خدا خواهد رساند ؟
تمام غربت نگاهم را
و قطره قطره اشک چشمهایم را
و ذره ذره التماس دلم را روی برگ سپیدی نوشتم
مهر زیر نوشته ام رنگ نگاه تو
و قاصد نوشته ام باد
افسوس
افسوس که جوابم نمیدهی
خدای من یک بنده غریب را به جمع عاشقان خود راه میدهی ؟
باران میگیرد
توی دلم
روی نامه ام
باران میچکد
[ سه شنبه 92/11/22 ] [ 3:52 عصر ] [ مسافر ]