اینم برای امروز

 

اینم برا امروز.................

 

چ روزهایی بانبودنت باسیگار سرکردم…
بالاخره برگشتی و بعده این همه وقت اولین حرفی ک زدی
این بود:اه چقدر سرفه میکنی اعصابم خورد شد…

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
پرسیدند:چراسیگار را کنار نمیگزاری؛گفتم:هر که به پایم بماند تا آخر به پایش

خواهم ماند حتی اگر قصدجانم را داشته باشد


♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
دیگر ب خوابم هم نمی آید,درکش میکنم همخوابی بادیگران تمام وقتش را گرفته

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
سکوت میکنم…….نه این که دردی نیست…..دیگر گلویی نمانده برای فریاد…!

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
از اشکم ولى میخندم ب سختى…ب قول فروغ ک گفت:
شهامت میخواهد سرد باشىو گرم بخندى…!

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
دختر گفت : بشمار !پسرک چشمانش را بست و شروع کرد به شمردن : یک، دو،

سه، چهار ....دخترک رفت پنهان شود !آن طرفتر پسر دیگری را دید که گرگم به هوا

بازی میکند ، برّه شد و با گرگ رفت . . .پسرک قصه هنوز می شمارد . .

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥



[ چهارشنبه 92/9/27 ] [ 4:3 عصر ] [ مسافر ]

نظر