عاشقانه 1
چقدر دلم تمام شدن می خواهد
از آن تمام شدن هایی که بشود نقطه سرِخط و آنگاه دیکته تمام شود و من دیگر آغاز نشوم !
.
.
صفحه های تقویم مرا یاد گذر زمان می اندازند !
نمیدانم ، پس کی زندگی شروع می شود ؟
.
.
دستم به تو نمیرسد ، ستاره شبهای من
اما نگاهم هر شب ، آسمان تو را در آغوش میگیرد !!!
.
.
شبیه خاکستر سیگار پیرمردی شده ام که آلبوم عکسهای قدیمی اش را با حسرت ورق میزند و هر از گاهی دستی به عکسی میکشد و نگاهی در آینه به موههای سپیدش میکند !
میخندد و لبخند بر صورتش میخشکد و میگرید و میمیرد …
در نبود تو برگ زردی شده ام میان برگهای سبز
تاب طعنه تابستان را ندارم ؛ کاش کاری کنی پاییز بیاید !
شب که میشود ، شروع میشوند ، ای کاش های من …
از ماجرای عشقت رو سفید بیرون آمدند ، موهایم …
فریب خنده هایم را نخور
من سالهاست که در خفا گریه میکنم !
درد یعنی او هست اما نه برای من …
مرا چه به فال حافظ که یوسفم را سال هاست گرگ خورده است و در قحطی عشق چنان به سنگ ها دلبسته ام که حتی میان فال ها هم کلبه ی احزان من گلستان نمی شود …
تمام ذهن مرا گرفته است نام تو ، یاد تو ، کلام تو ، نگاه تو ، صدای تو ، ولی دستانم خالیست !
مسئله نبودنت خیلی سخت شده ولی من فقط با بودنت تمرین کرده بودم !
نبودنت رو هنوز یاد نگرفتم ؛ چطور تونستی ازم امتحان بگیری ؟؟؟
جامانده است چیزی جایی که هیچگاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد !
دلم را به تخت میبندم تا ترکت کند …
فریاد میکشد ، میلرزد ، خمارت میشود …
رها که شد او میماند و عمری وسوسه ی تلخِ دوباره خواستن تو !
وقتی که نیستی با دیدن هر صحنه عاشقانه ای احساس یک پرانتز را دارم که همه ی اتفاقات خوب خارج از آن می افتد !
از زندگی بریده ام
نه دوستی نه خویشاوندی
فقط منم و خدای من و تو که در رویاهایم همیشه با منی …
درد یعنی او هست اما نه برای من …
مرا چه به فال حافظ که یوسفم را سال هاست گرگ خورده است و در قحطی عشق چنان به سنگ ها دلبسته ام که حتی میان فال ها هم کلبه ی احزان من گلستان نمی شود …
تمام ذهن مرا گرفته است نام تو ، یاد تو ، کلام تو ، نگاه تو ، صدای تو ، ولی دستانم خالیست !
مسئله نبودنت خیلی سخت شده ولی من فقط با بودنت تمرین کرده بودم !
نبودنت رو هنوز یاد نگرفتم ؛ چطور تونستی ازم امتحان بگیری ؟؟؟
جامانده است چیزی جایی که هیچگاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد !
دلم را به تخت میبندم تا ترکت کند …
فریاد میکشد ، میلرزد ، خمارت میشود …
رها که شد او میماند و عمری وسوسه ی تلخِ دوباره خواستن تو !
وقتی که نیستی با دیدن هر صحنه عاشقانه ای احساس یک پرانتز را دارم که همه ی اتفاقات خوب خارج از آن می افتد !
از زندگی بریده ام
نه دوستی نه خویشاوندی
فقط منم و خدای من و تو که در رویاهایم همیشه با منی …
بازی را من برده ام ، نتیجه را ببین :
اشک ، هیچ به نفع من …
من مانند هم سن و سال های خودم نیستم که هر روز یک آرزویی دارند برای آینده …
من تنها یک آرزو دارم و آن این است که شبی بخوابم و دیگر بلند نشوم
تا نشنوم
تا نبینم
تا نشکنم
تا هر روز چندین بار نمیرم …
فرستنده : عروسک
زورم به تو نمی رسد
به جاده التماس می کنم ، برگردد …
مست از تو می رقصم تا سرگیجه
تا تار شدن اتاق
تا سیاه تر شدن چشمم
تا نبینم نبودن بی دلیلت را …
خوش به حالت آسمان ، بغضت که می شکند همه خوشحال میشوند
بغض من که می شکند همه می گویند : چته باز ؟!!!
دلم پرواز می خواهد
دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد
دلم آواز می خواهد
دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد
دلم بی رنگ و بی روح است
دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد !
ای کاش آرزوهایم در حد یک کلمه کوچک به نام ای کاش نبود !
بعد از مردنم سرم را جدا کنید و بگذارید روی شانه ام
شانه ای که سر می خواست ، سری که شانه میخواست …
هر دو را به آرزویشان برسانید !
به پای هم پیر شدیم : من و خیال تو …
مشترک مورد نظر من ، خسته ام از طعنه ها? آن صدا? تکرار? !
باور کن اگر خودت بگو?? که “خاموش?” آرامتر با خودم کنار م? آ?م …
خنکای یک عصر بهاری …
کنار شاه بوته یاسی وحشی …
میزی که کاسه ای پُر از پولکی زعفرانی دارد و دو فنجان چای داغ را خیال خواهم کرد …
لطفا به خیالم بیا !!!
مانند هوای شهر تهران شده ام ؛ باران زده ای که همچنان آلوده است …
هرشب به جرمِ غصه هایی که میشمارم تا بخوابم کابوس میبینم !
هواى فاصله سرد است ، من از کلاف دلم برایت خیال گرم مى بافم !!!
یکی از خوردنی های همیشگیم غصه س …
من همان اتفاقم که افتاد و شکست !
منبع: www.smsjo.ir
[ شنبه 92/9/23 ] [ 6:20 عصر ] [ مسافر ]