داستان عاشقانه
اینم برای کسایی که عاشق داستان های عاشقانه هستند و تقدیم به همه عاشقای دنیا ….
زن: یواش تر برو, من می ترسم.
مرد : نه, اینجوری خیلی بهتره.
زن : خواهش میکنم, من خیلی می ترسم.
مرد : خوب, اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن : دوستت دارم, حالا میشه یواش تر برونی.
مرد : منو محکم بگیر.
زن :….
خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد : باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری, آخه نمیتونم
راحت برونم. اذیتم میکنه.روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه
آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد, یکی از دو سرنشین
زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون
اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای
آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند
امیدورارم هیچ وقت این شرایط براتون پیش نیاد من خودم بارها دیدم طرف یه خانم با بچه رو سوار موتور کرده وقتی زمین خورد نمیدونست
چکار کنه و بنده خدا پسره واقعا خیلی سخت بود براش خوشبختانه تو اون ماجرا کسی اسیب جدی ندید من که اون صحنه رو دیدم دلم به حالش سوخت
ولی بهتون توصیه میکنم اگه میتونید بخاطر راحتی خودتون عزیزانتون رو با خطر مواجه نکنید حداقل میتونید وقتی کسی ترک موتورتون نشسته
خیلی ارومتر برونید تا بعدا پشیمون نشید
[ شنبه 92/9/9 ] [ 4:46 عصر ] [ مسافر ]