سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستانهایی از حضرت امام حسین (ع ) دراصول کافی

معصوم پنجم ؛ امام حسین علیه السلام
خبر از شهادت امام حسین (ع ) قبل از تولد او

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
آغاز هجرت بود، هنوز امام حسین (ع )، به دنیا نیامده بود، جبرئیل نزد پیامبر(ص ) آمد و عرض کرد:((اى محمد! خداوند تو را به نوزادى از فاطمه (س ) بشارت مى دهد، که به دنیا مى آید، و امت تو بعد از تو او را مى کشند)).
پیامبر(ص ) از این خبر نگران شد… بار دیگر جبرئیل نازل گردید و همین خبر را داد، باز پیامبر (ص ) نگران شد.
جبرئیل به آسمان صعود کرد و سپس بازگشت ، عرض کرد:((اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند و مژده مى دهد که مقام امامت و ولایت را در ذریه او قرار دادم .)).


پیامبر(ص ) از نگرانى بیرون آمد و گفت :( (راضى شدم )).
پیامبر(ص ) همین مطلب را به فاطمه (س )، خبر داد، فاطمه (س ) نگران شد، وقتى پیامبر(ص ) به فاطمه (س ) فرمود: ((خداوند، مقام امامت را در ذریه او قرار مى دهد))، فاطمه (س ) شاد شد و گفت : ((خشنود شدم )).(216)

گفتار امام حسین (ع ) به مرد کوفى پیرامون علم امامان (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
(امام حسین (ع ) با کاروان خود از حجاز به سوى کوفه رهسپار بود، در همان سفرى که در کربلا به شهادت رسید) در سرزمین ((ثعلبیه )) (یکى از منزلگاههاى بین کوفه و مکه ) یک نفر از اهالى کوفه نزد امام حسین (ع ) آمد و سلام کرد، امام حسین (ع ) جواب او را داد و به او فرمود:
((از اهل کجا هستى ؟)).
او گفت : از اهل کوفه هستم .
امام حسین :( که مى خواست حجت را بر او تمام کند، و گویا او از کوفه فرار کرده بود و لازم بود که نصیحت شود) به او فرمود: ((سوگند به خدا اى برادر کوفى ، اگر در مدینه تو را دیده بودم ، جاى پاى جبرئیل را در خانه ما به تو نشان مى دادم و محلى که جبرئیل بر پیامبر(ص ) در آن محل نازل مى شد، مشاهده مى کردى ، اى برادر کوفى ! با اینکه سرچشمه علم مردم در نزد ما است ، آیا مردم ، عالم شدند و ما جاهل ماندیم ، این از مطالبى است که هرگز پذیرفته نیست )) (217)

مهدى (عج )، انتقام گیرنده خون حسین (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
هنگامى که امام حسین (ع ) با آن وضع جانسوز به شهادت رسید، صداى گریه و ناله فرشتگان بلند شد، و گفتند:((اى خدا! با حسین (ع )، برگزیده تو و پسر پیامبر تو این گونه رفتار کنند؟)).
خداوند سایه و شبح حضرت قائم (عج ) را به آنها نشان داد و فرمود: بهذا انتقم لهذا: ((با این (قائم ) انتقام خون حسین (ع ) را مى گیرم )). (218)

داستان شیر و فضه در کربلا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
هنگامى که امام حسین (ع ) در کربلا به شهادت رسید، دشمنان خواستند بدن اطهرش را زیر سم ستوران قرار دهند، فضه کنیز حضرت زهرا(س ) در کربلا بود، جریان را به زینب (س ) خبر داد، و سپس گفت : ((اى بانو من ((سفینه )) غلام آزاد شده ، رسول خدا(ص ) سوار بر کشتى شده بود، و به سفر مى رفت ، کشتى شکست ، و خود را (به کمک امواج دریا) به جزیره اى رسانید، در آنجا شیرى دید، هراسان شد و به شیر گفت : ((من غلام پیامبر(ص ) هستم .))شیر براى او فروتنى کرد، تا آنجا که (او را سوار بر پشت خود کرد و) به جاده راهنمائى نمود، اکنون همان شیر در ناحیه اى (از این دشت ) است ، به من اجازه بده نزد او بروم و جریان را به او بگویم (تا همانگونه که آن شیر، سفینه را از نگرانى خارج ساخت ، ما را نیز از نگرانى بیرون آورد).فضه نزد آن شیر رفت و گفت : ((آیا مى دانى که مى خواهد بدن اطهر امام حسین (ع ) را زیر سم ستوران قرار دهند؟)).
شیر برخاست و به قتلگاه آمد، دستهاى خود را روى جسد امام حسین (ع ) نهاد، سواران به طرف بدن مطهر آمدند، هنگامى که آن شیر را دیدند، عمر سعد گفت :( (فتنه و بلائى دیده مى شود، تا خاموش است آن را بر نینگیزید، باز گردید و پراکنده شوید)).سواران ، ترسیدند و بازگشتند (219)به این ترتیب ، آن شیر به قدر توان خود از امام حسین (ع ) حمایت کرد.

سوگوارى رباب براى امام حسین (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
هنگامى که امام حسین (ع ) به شهادت رسید، یکى از همسران او که از طایفه کلبیه بود(یعنى رباب مادر سکینه ) براى مصائب آن حضرت مجالس ‍ سوگوارى بپا کرد، او گریه مى کرد و خدمتکاران و حاضران گریه مى کردند، به طورى که اشک چشمانتان خشک و تمام شد، در آن هنگام یکى از کنیزان همچنان گریه مى کرد و اشک مى ریخت ، رباب او را طلبید و فرمود: چرا در میان ما که اشک چشممان خشک و تمام شده ، تنها تو مانده اى که هنوز اشک از چشمانت سرازیر است .کنیز گفت : من وقتى که به دشوارى مى افتم ، شربت سویق ( بدست آمده از آرد نرم ) مى آشامم ، از این رو اشکم تمام نشده است .رباب دستور داد، شربت سویق تهیه کردند، خود و سایر بانوان از آن نوشیدند، و به آنها گفت : ((هدف من از تهیه این شربت این بود تا بنوشید و براى گریه و ریختن اشک براى مصائب حسین (ع ) قوت و نیرو بگیرید)).و نیز نقل شده که شخص ناشناسى ، چند پرنده سیاه رنگ براى رباب (س ) فرستاد، تا بوسیله آنها بر سوگوارى حسین (ع ) کمک شود، او وقتى که آنها را دید، پرسید این ها چیست ؟گفتند: هدیه اى است که فلانى فرستاده تا برسوگوارى حسین (ع ) کمک شوى ، او گفت : ما که عروسى نداریم ، اینها را براى چه مى خواهیم ، سپس ‍ دستور داد آنها را از خانه بیرون کردند و بعد از رفتن آنها، اثرى از آنها دیده نشد و به طور عجیبى ناپدید شدند.(220)



[ جمعه 92/8/24 ] [ 11:16 صبح ] [ مسافر ]

نظر