عشق عجیب ولی زیبا
ماجرای عجیب دختر 19 ساله تهرانی که عاشق مستخدم شرکت پدرش شد
«من از رفتارهای محمد خوشم آمد و به وی علاقهمند شدم اما او ابتدا نمیپذیرفت و علت آن را تفاوت و فاصله طبقاتی میدانست اما برای من شعور و تحصیلات شوهر آیندهام مهم بود. بخاطر همین قول دادم طوری پیش برویم که خانوادهام راضی شوند. ملت ما: دختر مرد ثروتمند وقتی خود را گم کرد نمیدانست راز رابطه پنهانیاش با مستخدم شرکت پدرش فاش خواهد شد. این دختر 19 ساله در اعتراض به اصرارهای خانوادهاش برای ازدواج با یک تاجر، خانه را ترک کرد و چند روزی میهمان پنهان خانه پدربزرگش بود. چندی پیش مردی شیکپوش با موهای جوگندمی به دادسرای ناحیه 72 تهران رفت و ادعا کرد، دخترش به نام «شهره» از خانه فرار کرده است. این مرد 55 ساله که مدیرعامل یک شرکت تجاری است وقتی در برابر دادیار شعبه 4 ایستاد گفت: «شهره دختری درسخوان، زرنگ، باهوش و مودب بود، با رتبه خیلی خوبی وارد دانشگاه شد و برای اینکه در محیط کار باشد به شرکتم آمد و مشغول به کار شد. از روزی که دخترم پشت میز کار نشست رفتارهایش مرموز شد، میدیدم که همیشه استرس دارد و هر بار از او میپرسیدم چه مشکلی دارد، حرفی نمیزد و درسهایش را بهانه میکرد.» مرد پولدار گفت: «همسرم بیماریای دارد و همیشه نگران است عروس شدن شهره را نبیند، راز این بیماری را تنها من و خودش میدانیم و دخترم بیاطلاع است، وقتی پسر یکی از همکاران تجاریام به شرکت من رفت و آمد کرد و شهره را دید از پدرش شنیدم که میخواهد به خواستگاری دخترم بیاید. او پسری تحصیلکرده، شیکپوش، اجتماعی و مهربان است. دیدم برای دامادی خانواده ما مناسب است و تصور داشتم شهره هم با چنین پسری بتواند خوشبخت باشد چرا که هر دو کار میکنند و تحت حمایت پدرانشان که ما باشیم، هستند از سوی دیگر جمشید مخالفتی با تحصیل دخترم نداشت تا جایی که ادعا کرد همه نوع حمایتی از این تحصیلات بکند. خوشحال بودم و وقتی با لبخند شهره را در جریان گذاشتم، ناگهان چهرهاش برافروخت و گفت: نمیخواهد ازدواج کند و اصلا جمشید جذابیتی برای وی ندارد، هرچه به او گفتیم خیر و صلاحش را میخواهیم نپذیرفت و ناگهان از خانه فرار کرد و نمیدانیم اکنون چه سرنوشتی دارد؟!» مرد پولدار در ادامه گفت: «همه جا را زیر و رو کردهایم هیچ کس خبری از شهره ندارد. دوستان صمیمیاش نیز نمیدانند دخترم کجاست؟! میترسم بلایی سرش آمده باشد یا فریب مردی را خورده که تنها قصد اغفال وی را داشته است.» با ادعاهای تلخ این پدر در حالی که بررسیها نشان میداد شهره به دانشگاه نیز نمیرود و اساتیدش بخاطر ممتاز بودن وی نگرانش شدهاند، دادیار پرونده دستور داد اقدامات مخابراتی صورت گیرد. وقتی تماسهای تلفنی و پیامکهای شهره در اختیار تیم پلیس قرار گرفت، پدرش با دیدن متنهای عاشقانه حیرتزده شد بویژه اینکه پسر مورد علاقه دخترش را میشناخت. باور نمیکرد که دخترش دلباخته مستخدم شرکت وی شده باشد، با راهنماییهای مرد پولدار ماموران خیلی زود محمد را در شرکت به دام انداختند، این پسر که باور نمیکرد رازشان فاش شده باشد با دیدن رییس خود سر به زیر انداخت و گفت: «من دخالتی در فرار شهره نداشتم حتی گفتم بخاطر من آیندهاش را خراب نکند اما او نپذیرفت بعد هم قصد بدی از ترک خانه نداشت میخواست در آن فضا نباشد و الان هم در خانه پدربزرگش است و وی به نوهاش قول داده به کسی جای شهره را لو ندهد.» با ادعاهای محمد که 25ساله است، پلیس خیلی زود توانست شهره را در خانه پدربزرگش پیدا کند. این دختر که میدید محمد بازداشت شده است به پدرش اعتراض کرد و با بیان اینکه وی باید آزاد شود چون نهتنها دخالتی در فرارش نداشته بلکه توصیه میکرد چنین کاری نکند، راز رابطه پنهانیاش با مستخدم شرکت را فاش کرد. شهره گفت: «وقتی به شرکت پدرم رفتم رفتارهای بسیار مودبانه و باکلاس محمد را دیدم که مستخدم بود، همین موجب جذب من شد و من حرکاتش را زیرنظر گرفتم. گاهی سر زده به آبدارخانه میرفتم و میدیدم در حال مطالعه است. یک روز کتابهایش را یواشکی از کابینت بیرون آوردم و دیدم در حال تحصیل در دوره کارشناسی ارشد (!) است.» وی ادامه داد: «من از رفتارهای محمد خوشم آمد و به وی علاقهمند شدم اما او ابتدا نمیپذیرفت و علت آن را تفاوت و فاصله طبقاتی میدانست اما برای من شعور و تحصیلات شوهر آیندهام مهم بود. بخاطر همین قول دادم طوری پیش برویم که خانوادهام راضی شوند. وقتی اصرارهای پدرم در ازدواج من با پسر دوستش را دیدم و معیارهای مالی را دلیل اصلی آن دانستم با پدربزرگم درددل کردم و پذیرفت میهمانش باشم.» بنا به این گزارش، پدر شهره با پس گرفتن شکایت خود به دخترش قول داد بررسی کند و اگر ببیند خواسته وی منطقی است نه تنها مخالفتی نکند بلکه محمد را نیز تحت حمایت خود قرار دهد
[ دوشنبه 92/7/29 ] [ 6:26 عصر ] [ مسافر ]