...

         

امشب حال غمگینی دارم ...

امشب چند سال است که هر شب به خوابم می آیی نه بر بالینم ...

امشب بغض هایم سنگین تر از هر شب است ...

   میدانی از روزی که تنهایم گذاشته ای حتی یک بار از اعماق وجودم نخندیده ام ؟ مدت هاست حواس پرت شده ام .

   حواس مرا با خود برده ای مادر ...

مدت هاست غذایم چند تایی چای چندین نخ سیگار است ...

فضای این خانه اغشته به یاد توست ...

لبخند اخرت مرا از یاد زنگی پاک کرد ...

   ارامش مرا با خودت به کدام سمت بردی که دیگر نمیابمش ؟...

   میدانی از روزی که رفته ای لبخند های تصنعی ام را نثار خواهرانم کرده ام ؟ ....

   میدانی از روزی که رفته ای شکسته ام ؟ ...

   از روزی که رفته ای بی خواب تر شده ام مادر ...

حال عجیبی دارم ...

 همیشه و تا آخرین لحظه زندگی حسرت خواهم خورد ...

کاش تو مرا به خاک می سپاردی ...

 روزهایم تلخ است ...

   کاش امشب اسمان ببارد ...

چند سال گذشت اما کاش دیگر نگذرد این ثانیه ها ..

  .سلام مادرم سلام شب های دلتنگ من .

 

 



[ دوشنبه 91/10/25 ] [ 1:4 عصر ] [ مسافر ]

نظر