بی تو خیلی تنهام ...

 

حس میکنم چیزی که از چشم تو می آید

این روز ها جا می کند در عمق پندارم

در خواب هم نام قشنگت بر لبم جاریست

یعنی به یاد تو میان خواب بیدارم 


 

نکوب هی بر دل تنگم که تنهایی شده شیشه

تو تکراره همون عشقی کنارم مثل همیشه

دلم دنبال چشمونت سرابه خواب و میبینه

تو اینجا رو به روم هستی توی تکراره آئینه

بزن سنگ رو به این شیشه پریشون خواب چشمامو

کنارت زندگی خوبه اگه باشم فقط با تو

چقدر درگیره تو بودن واسه احساس من خوبه

همین دستی که میلرزه همین قلبی که میکوبه

بزن بر شیشه ی قلبم که روش تصویره بارونه

کسی جز تو غم عشقو توی چشمام نمی خونه

اگه اینجا پر از دردم کنارت باشم آرومم

اگر که مالک دنیام نباشی توی زندونم

بزن بر شیشه ی قلبم یه کابوسی تو چشمامه

تنم میلرزه تو میری جدایی رنگه رویامه

میکوبه نم نم بارون روی تصویره این شیشه

بگو با من تو می مونی دلم تنگه چشات میشه

نگاهت رو نگیر از من که کارم گریه و آهه

یه روز دلتنگه من میشی ازم دست تو کوتاهه

نکوب هی بر دل تنگم که تنهایی شده شیشه

تو تکراره همون عشقی کنارم مثل همیشه




 
هوایم با تو اینجا شاعرانه ست

تمام از تو گفتن یک بهانه ست

همین که در خیالت زنده باشم

برایم فصل فصلی عاشقانه ست

درون سینه ام شوق وصالت

میان کوچه ی خلوت خیالت

چه سنگین می شود وقتی نباشی

فضای خانه ام دور از هوایت

تو و یاد من و عشقم فراموش

پریشان توام لب بسته خاموش

نه گل هستم نه شمعی در شب تار

ولی پروانه ات دارم در آغوش

همیشه منتظر هستم چو باران

به آرامش ولیکن قبل طوفان

گمانم دختر شعرم به یادت

به صد لهجه غزل خواند پریشان



[ شنبه 92/6/30 ] [ 12:0 صبح ] [ مسافر ]

نظر