پيام
+
باز هم غروب...
باز هم انتظار...
باز هم...
باز هم دلتنگي
روز تمام شد
خورشيد رفت
ما مانده ايم و يک قلب آکنده از گناه
يک جسم خالي از روح
زماني عاشق بودم
زماني آدم بودم
عشق محافظ عجيبي ست
آرام آرام پاک شدم
روحي در بدنم دميده شد
و آن روح قديمي در افق محو شد
مجنون شدم
مجنون

* هاتف *
92/3/22
.:مجنون كوچه ها:.
اما مجنون فقط يک افسانه بود/
ليلي من،با من نبود/
از من دور شد/
و من هم از او دور شدم/
با دور شدن او/
روح هم از بدن من فاصله ها گرفت/
احساسم را کشت/
هيچ نگرانيي وجود ندارد/
اما با رفتن او/
همه از کنارم فاصله گرقتند/
خدايا عشق درونم کشته شده است/
نجاتم ده/
عاشقم فرما/
ولـي اين بار/
ولي اين بار ، عشقم را آسماني کن/
عشقم را خدايي کن./
*پوريا*
بينهايت زيبا بود ..
.:مجنون كوچه ها:.
شما لطف داريد
.:مجنون كوچه ها:.
:)