سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دانلود رمان رکود (PDF و موبایل)

Rokoud دانلود رمان رکود | ~B@H@R~ کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل)

1 دانلود رمان رکود | ~B@H@R~ کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نام رمان : رکود

2 دانلود رمان رکود | ~B@H@R~ کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) نویسنده : ~B@H@R~ کاربر انجمن نودهشتیا

3 دانلود رمان رکود | ~B@H@R~ کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) حجم کتاب (مگابایت) : 1 (پی دی اف) – 0.1 (پرنیان) – 0.7 (کتابچه) – 0.1 مگابایت (epub)

11 دانلود رمان رکود | ~B@H@R~ کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، epub

4 دانلود رمان رکود | ~B@H@R~ کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) تعداد صفحات : 89

14 دانلود رمان رکود | ~B@H@R~ کاربر نودهشتیا (PDF و موبایل) خلاصه داستان :

صداش باعث شد از حرکت بایستادم :
– شیش سال زنم بودی و از با من بودن هیچ لذتی نمی بردی؟
به طرفش برگشتم… یه خنده عصبی کرد …
– هـــِ ، زندگی با من دلت رو زده؟ یه قدم بهم نزدیک شد .
– از هر چی لباس خواب متنفری؟ یه قدم دیگه نزدیکتر اومد …

 

ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 93/1/20 ] [ 5:1 عصر ] [ مسافر ]

نظر

قسمت

مثل اون لب های بسته که دیگه حرفی ندارم
مثل این دست های بی جون که به هم پناه میارن
مثل اون خاطره ای که تو نگاه آینه مرده
مثل اون ترانه ای تورو یاد من آورده
خسته ام خسته ی خسته
خسته از ندیدن تو
چرا قسمتم نمی شه لحظه رسیدن تو

مثل قطره های بارون که تو چنگ ابر اسیرن
یا شقایق های تشنه که بدون آب می میرن
یا مث روزهای برفی که تن آفتاب و می خوان
مثل خاطرات کهنه  که به یاد تو نم یاد
خسته ام خسته ی خسته
خسته از ندیدن تو
چرا قسمتم نمی شه لحظه رسیدن تو



[ دوشنبه 93/1/18 ] [ 5:53 عصر ] [ مسافر ]

نظر

عشق و فداکاری

دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر دختر پسر خاله اش که هر روز به عیادتش امده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر متوجه نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک کرده بود


دختر با خود فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است در این دنیا که ادمهایی مثل ان غریبه پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می کند بدون اینکه حتی یک تومان پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش برود و یا پسر خا له اش با ان همه احساس و ابراز محبت و انوقت او عاشق بی احساس ترین ادم دنیا شده بود در همین حال پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود و خونهایی را که از پهلویش می امد پاک می کرد و پسر همچنان سر قولی که به خودش داده بود پا بر جا بود او نمی خواست دختر تمام عمر خود را مدیون او بماند...



[ سه شنبه 93/1/12 ] [ 9:31 صبح ] [ مسافر ]

نظر

تو یا هیچ ....

ازم پرسید به خاطره کی زنده هستی؟
با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم
داد بزنم "بخاطر تو "
بهش  گفتم : "بخاطر هیچکس "
پرسید : پس به خاطره چی زنده هستی؟
با اینکه دلم داد میزد "به خاطر دله تو"
با یه بغض غمگین بهش گفتم "بخاطر هیچی"
ازش پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟
در حالی که  اشک تو چشمش جمع شده بود
گفت : بخاطر کسی که بخاطر هیچ زندست.!



[ سه شنبه 93/1/12 ] [ 9:30 صبح ] [ مسافر ]

نظر

رود

وقتی از کنار آب می نویسم
تمام سرنوشت رود شبیه جریان خند ه ای است
که لب های نیمه جان تو را می دود
وقتی آب های سراشیب تند روزگار
صفحه ی گذشت را ورق می زنند
من با عرض ارادت به چشم های بیکران تو عظمت خنده هاشان را می فهمم
روزی که از آب گذشتم خس خس چشم هات آتشم زد تا اینکه ستاره ای دنباله دار قلبم را فهمید
و از آنروز به بعد حس می کنم نیستم
و حس می کنم هستی!
چیزی نیست این قاب عکس من است که تو را به روزهای خسته ی بودنم می کشاند.
بخند که آب میرود و تبسم ساده ات جریان را به راه می اندازد



[ سه شنبه 93/1/12 ] [ 9:29 صبح ] [ مسافر ]

نظر

چشم های تو ...

پنجره ی چشمای تو وقتی به چشمام وا میشه نمیدونی توی وجودم چه غوغایی میشه
لحظه ای که تو با منی آتیش به جونم میزنی ، گر میگیره جون و تنم وقتی که میگی با منی،
پنجره ی چشمای تو وقتی به چشمام وا میشه نمیدونی توی وجودم چه غوغایی میشه
لحظه ای که تو با منی آتیش به جونم میزنی ، گر میگره جون و تنم وقتی که میگی با منی …
نه میتونم بگم برو نه میتونم بگم بمون، آخه من اینجام رو زمین، تو اوج اوج آسمون
بیشتری از یه آرزو، فراتر از یه خواستنی، عشق تو، تو خون منه یه عشق ناگسستنی …


وقتی که چشمات خیس شدن طهارت عشق رو دیدم، زمزمه های قلبتو با گوشای دل شنیدم،
یه سایه پا به پای من، با خوب و بد راضی شدی، با من دیوونه ترین چه ساده همبازی شدی
وقتی که چشمات خیس شدن طهارت عشق رو دیدم، زمزمه های قلبتو با گوشای دل شنیدم
یه سایه پا به پای من، با خوب و بد راضی شدی، با من دیوونه ترین چه ساده همبازی شدی …



[ سه شنبه 93/1/12 ] [ 9:29 صبح ] [ مسافر ]

نظر

قسمت

مثل اون لب های بسته که دیگه حرفی ندارم
مثل این دست های بی جون که به هم پناه میارن
مثل اون خاطره ای که تو نگاه آینه مرده
مثل اون ترانه ای تورو یاد من آورده
خسته ام خسته ی خسته
خسته از ندیدن تو
چرا قسمتم نمی شه لحظه رسیدن تو

مثل قطره های بارون که تو چنگ ابر اسیرن
یا شقایق های تشنه که بدون آب می میرن
یا مث روزهای برفی که تن آفتاب و می خوان
مثل خاطرات کهنه  که به یاد تو نم یاد
خسته ام خسته ی خسته
خسته از ندیدن تو
چرا قسمتم نمی شه لحظه رسیدن تو



[ سه شنبه 93/1/12 ] [ 9:28 صبح ] [ مسافر ]

نظر

طعم شیرین عشق

وقتی سرت بر روی شانه هایم بود، دستانم درون موهایت بود
آرامش را از صدای تپشهای قلب مهربانت حس میکردم
حس میکردم دیگر تا ابد مال منی ، همانطور که تو حس میکردی که من مال توام
دلت میخواست یک سکوت عاشقانه بین ما باشد، دلم میخواست این سکوت همچنان پا برجا باشد
دلت میخواست همیشه سرت بر روی شانه هایم باشد، دلم میخواست شانه هایم تا هر زمان که بخواهی در اختیار تو باشد


دلت میخواست باور میکردی که رویا نیست ، دلم میخواست همچنان درون رویاهایت باشم
رویایی مثل واقعیت ، اینکه تو در کنارمی، مثل من که پر از احساسم پر از احساس عاشقانه ای
دلم میخواست تمام نشود هیچگاه در کنار هم بودن ، دلت میخواست به خواب روی زمانی که در آغوشت بودم
آرام باش در کنارم، به هیچ چیز جز عشقمان فکر نکن ، تنها حس کن مرا ،بشنو صدای زمزمه های قلب مرا
سرم را بر روی سینه ات گذاشتم تا بشنوم صدای تپشهای قلب تو را ….


شنیدم صدای دریایی از احساس که آهنگ امواجش دیوانه میکرد مرا ، مهربانی اش عاشقتر میکرد مرا
نگاه کردی به چشمانم ، خیره شدم به چشمانت ، میتوانستم بخوانم آنچه درون آن چشمهای زیبایت است
شوق دیدار را میخواندم از چشمانت ، حس عشق را میخواندی از چشمانم ، بیقراری عاشقانه را میدیدی در چشمانم ،


آرامش در کنار هم بودن را میدیدم در چشمانت
و اینگونه شد که بیشتر ماندیم در کنار هم ، تا بچشیم طعم شیرین عشق
را با هم



[ سه شنبه 93/1/5 ] [ 10:52 صبح ] [ مسافر ]

نظر

عاشقانه هایی با بوی باران

آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم خود به خود هوس باران را میکنم.
آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود هوس یک کوچه تنها را میکنم.
آن لحظه است که دلم میخواهد تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم.
قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از قطره های باران…. خیس تر از آسمان و درختان.
آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم میخواهد باز زیر باران بمانم ، دلم نمیخواهد باران قطع شود.

دلم میخواهد همچو آسمان که بغضش را خالی میکند ، خالی شوم ، از دلتنگی ها ، از این شب پر از تنهایی.تنها صدای قطره های باران را می شنوم ، اشک میریزم ، و آرزوی یارم را میکنم.
دلم میخواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند.
لحظه ای که آرام آرام میشوم و دیگر تنهایی را احساس نمیکنم ، چون باران در کنارم است.
باران مرا آرام میکند ،  مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها میکند و به آرزوهایم نزدیک میکند.


آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ، دلم میخواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را میلرزاند فریاد بزنم ، فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود. صدای کسی که خسته و دلشکسته با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم میزند ، تنهایی در کوچه های سرد و خالی… کجایی ای یار من؟ کجایی که جایت در کنارم خالی است.


در این شب بارانی تو را میخواهم ، به خدا جایت خالی خالی است.
 کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد.
تو بودی شبی عاشقانه را با هم داشتیم ، تو که نیستی منی که همان مرد تنها می باشم قصه ای غمگین را در این شب بارانی خواهم داشت.
قصه مرد تنها در یک  شب بارانی ، شبی که احساس میکنم بیشتر از همیشه عاشقم.
آری آن شب آموختم که باران بهترین سر پناه من برای رفع دلتنگی هایم است.



[ سه شنبه 93/1/5 ] [ 10:51 صبح ] [ مسافر ]

نظر

خیلی سخته فراموشت کنم

نمی دونم عشقی که داشتیم هنوزم یادته؟
گل هایی که دادم بهت عزیزم کنارته؟
یادته به من می گفتی همیشه کنارتم؟
هرجای دنیا که باشی همیشه به یادتم
خیلی سخته فراموشت کنم
 این دل و بی سر و سامونش کنم
نمی تونم از تو ساده بگذرم
این دل و پیر و زمین گیرش کنم


اون نامه هایی که دادم هنوزم تو دستته
بعد قهر و آشتی هامون خنده هامون یادته
یادته به من می گفتی نمیشه بی تو سر کنم
خودم و آتیش می زنم یک روز ازت گذر کنم
خیلی سخته فراموشت کنم
 این دل و بی سر و سامونش کنم
نمی تونم از تو ساده بگذرم
این دل و پیر و زمین گیرش کنم



[ سه شنبه 93/1/5 ] [ 10:51 صبح ] [ مسافر ]

نظر