سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاش

دیدن عکسهایت ، شنیدن صدایت ، تکرار خاطره هاست

خاطره هایی به رنگ سبز ، به شیرینی لحظه های کنار تو بودن

کاش دوباره خاطره ها تکرار شوند

کاش دوباره در کنار هم بنشینیم و من از بی تابی و بی قراری دلم برایت بگویم

راه رفتن در کنارت آرزوییست همیشگی

گرچه دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی اما روزگار چنین نمی خواهد

و من به همان چند لحظه در کنار تو بودن نیز قانعم

♥ دوســــــــــــــــــــــــــــــــتدارم ♥ عشــــــــــــــــــــــــــــق مـــــــــــن ♥



[ پنج شنبه 92/11/17 ] [ 2:14 عصر ] [ مسافر ]

نظر

کودکی

دلم برای کودکیم تنگ شده

برای روزهایی که باور ساده ای داشتم

همه آدم ها را دوست داشتم

مرگ مادر "کوزت" را باور می کردم و از زن "تناردیه" کینه به دل می گرفتم

مادرم که می رفت به این فکر بودم که مثل مادر "هاچ" گم نشود

دلم می خواست "ممول" را پیدا کنم

از نجاری ها که می گذشتم گوشه چشمی به دنبال "وروجک" می گشتم

تمام حسرتم از دنیا نوشتن با خودکار بود

دلم برای خدا تنگ شده

خدایی که شبها بوسه بارانش می کردم

دلم برای کودکیم تنگ شده

شاید یک روز در کوچه بازار فریب دست من ول شد و او رفت



[ پنج شنبه 92/11/17 ] [ 2:13 عصر ] [ مسافر ]

نظر

وفا


وفا را اینگونه آموختم

تلفن همراه پیرمردی که توی تاکسی کنارم نشسته بود زنگ خورد

به زحمت، تلفن را با دستهای لرزان از جیبش در آورد

هرچه تلفن را در مقابل صورتش ، عقب و جلو برد ، نتوانست اسم تماس گیرنده را بخواند

رو به من کرد و گفت : ببخشید ، چی نوشته ؟

گفتم : همه کسم

پیرمرد : الو سلام عزیزم

دستش را جلوی تلفن گرفت و با صدای آرام و لبخند به من گفت : همسرمه !!!



[ پنج شنبه 92/11/17 ] [ 2:12 عصر ] [ مسافر ]

نظر

زندگی با تو بهتره

عشق من و تو توی قلبم می مونه

لمس دست تو توی قلبم می مونه

تو هستی با من تو رویای شبونه

فکر تو هستم با این دستای سردم

زندگی با تو بهتره می خوام عاشقت بمونم

نگو حرف رفتن و بی تو من نمی تونم

عشق من و تو توی قلبم می مونه

عطر دست تو توی یادم می مونه

روزای با تو هرگز یادم نمیره

وقتی تو هستی قلبم آروم می گیره

دوســــــــــتدارم عـــــــــشق مــــن



[ پنج شنبه 92/11/17 ] [ 2:12 عصر ] [ مسافر ]

نظر

توی این شبای دلگیر تو بیا پناه من باش

توی این شبای دلگیر تو بیا پناه من باش

توی تنهایی شکستم بیا تکیه گاه من باش

دلم از غربت اینجا بی تو بدجوری گرفته

بیا می دونم که یادم هنوز از یادت نرفته

نذار اون نگاه آخر ، آخرین وداع ما شه

دل بِده به خواهش من ؛ دستامون نذار جداشه

دوباره منو صدا کن ببرم تا لب رویا

بی تو امروز رو نمیخوام ، برسون منو به فردا

دوباره منو صدا کن

دلم و بازم بلرزون

هر چی فانوسه بسوزون

شب و از صدات بترسون

نذار این بلور اشکام

طعمه ی خاک سیاه شه

من می خوام عکس من و تو

توی قاب کهنه باشه

پا بذار رو چشم خیسم

شیشه ی این شب و بشکن

نذار عمر این جدایی برسه به مـــُردن من



[ پنج شنبه 92/11/17 ] [ 2:11 عصر ] [ مسافر ]

نظر

دل

هروقت دل کسی رو شکستی

روی دیوار میخی بکوب

تا ببینی چقدر دل شکستی

هروقت دلشان را به دست اوردی

میخی را از روی دیوار بکن

تا ببینی چقدر دل به دست اوردی

اما چه فایده ...؟؟ که جای میخ ها بر روی دیوار می ماند



[ سه شنبه 92/11/15 ] [ 10:34 صبح ] [ مسافر ]

نظر

آمدی

از آغاز می گویم برایت

از آن زمان که به تو رسیدم

از عشق تا عقل از عقل تا شعر


من تو را در لحظه های تنهایی

از میان نوشته هایم جستم

آن زمان که نگاه ها برایم معنا نداشت

آمدی

و معنای دوباره به تصورم دادی

معنای عشق دوباره معنای نفس کشیدن در هوای عشق

معنای زندگی



[ سه شنبه 92/11/15 ] [ 10:34 صبح ] [ مسافر ]

نظر

ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم

ای هـــمـــه آرامـــــشـــــم از تـــــو پـــریشـــــانـت نــــبـیــنم

چون شب خاکستری سر در گریبانت نبینم

ای تو در چشمان من یک پنجره لبخند شادی

همچو ابر سوگوار این گونه گریانت نبینم

ای پر از شوق رهایی رفته تا اوج ستاره

در میان کوچه ها افتان و خیزانت نبینم

مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت

در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبینم

تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفرینم

تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم

قصه دلتنگیت را خوب من بگزار و بگذر

گریه ی دریاچه ها را تا به دامانت نبینم

کاشکی قسمت کنی غم های خود را با دل من

تا که سیل اشک را زین بیش مهمانت نبینم



[ سه شنبه 92/11/15 ] [ 10:33 صبح ] [ مسافر ]

نظر

داستان کوتاه قدرت مهر پدر


پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید: تو می توانی مرا بزنی یا من تو را ؟

پسر جواب داد: من میزنم

پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید

با ناراحتی از کنار پسر رد شد

بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد شاید جوابی بهتر بشنود

پسرم من میزنم یا تو ؟

این بار پسر جواب داد شما میزنی

پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی ؟

پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی قوتم

را با خود بردی



[ سه شنبه 92/11/15 ] [ 10:33 صبح ] [ مسافر ]

نظر

ماه و سنگ

اگر ماه بودم به هرجا که بودم

سراغ تو را از خدا می گرفتم

و گر سنگ بودم به هر جا که بودی

سر رهگذار تو جا می گرفتم

اگر ماه بودی به صد ناز شاید

شبی بر لب بام من می نشستی

و گر سنگ بودی به هرجا که بودم

مرا می شکستی ، مرا می شکستی



[ سه شنبه 92/11/15 ] [ 10:31 صبح ] [ مسافر ]

نظر