سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تفهیم اتهام


درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن 

سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن 

 

اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام،

تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن 

  

به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من 

بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن 

  

شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را 

به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن 

  

شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم... 

اگر که باب دلت نیستم حرام ام کن 

  

لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم 

تو مرحمت کن و با بوسه ای تمام ام کن

ع. بدیع



[ شنبه 93/1/30 ] [ 7:44 عصر ] [ مسافر ]

نظر

در چاله عجب نیست اگر کور افتاد


دل، ماهی خسته‌ای که در تور افتاد 

در چاله عجب نیست اگر کور افتاد 

 از عشق چه خیر غیر ناکامی دید؟

بر چاک چه جز وصله‌ی ناجور افتاد؟ 

 از اصل خودش دور شد و بالا رفت

این بود که فواره‌ی مغرور افتاد 

 بسیار به غیر او دلم شد نزدیک

تا از غم عشق او کمی دور افتاد 

 بسیار به صخره‌ها سرش را دریا

کوبید بیفتد از سرش شور، افتاد؟ 

 من با غم او از خود او دوست‌ترم

او با غم من از خود من دور افتاد! 

 با اینهمه راضی‌ست نشابوری که

از چنگ مغول به چنگ تیمور افتاد 

مژگان عباسلو



[ شنبه 93/1/30 ] [ 7:44 عصر ] [ مسافر ]

نظر

وقتی همه جا از غزل من سخنی هست

پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو 

 هر شب من و دیدار،در این پنجره با تو

 از خستگی روز همین خواب پر از راز

 کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو

 دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم

 من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو

 پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم

 ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو

 آزادگی و شیفتگی مرز ندارد

 حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو

 یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟

 دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو

 وقتی همه جا از غزل من سخنی هست

 یعنی همه جا-تو،همه جا-تو،همه جا-تو

 پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟

 تا شرح دهم،از همه ی خلق چرا تو؟

م.بهمنی



[ شنبه 93/1/30 ] [ 7:42 عصر ] [ مسافر ]

نظر

شعرهایی درباره مادر


پسر رو قدر مادر دان که دایم



کشد رنج پسر بیچاره مادر



برو بیش از پدر خواهش که خواهد



تو را بیش از پدر بیچاره مادر

زجان محبوب تر دارش که دارد



زجان محبوب تر بیچاره مادر



از این پهلو به آن پهلو نغلتد



شب از بیم خطر بیچاره مادر

نگهداری کند نه ماه و نه روز



تو را چون جان به بر بیچاره مادر



به وقت زادن تو مرگ خود را



بگیرد در نظر بیچاره مادر

بشوید کهنه و آراید او را



چو کمتر کارگر بیچاره مادر



تموز و دی تو را ساعت به ساعت



نماید خشک و تر بیچاره مادر

اگر یک عطسه آید از دماغت



پرد هوشش زسر بیچاره مادر



اگر یک سرفه بی جا نمایی



خورد خون جگر بیچاره مادر

برای این که شب راحت  بخوابی



نخوابد تا سحر بیچاره مادر



دو سال از گریه روز و شب تو



نداند خواب و خور بیچاره مادر

چو دندان آوری رنجور گردی



کشد رنج دگر بیچاره مادر



سپس چون پا گرفتی ، تا نیافتی



خورد غم بیشتر بیچاره مادر

تو تا یک مختصر جانی بگیری



کند جان مختصر بیچاره مادر



به مکتب چون روی تا  باز گردی



بود چشمش به در بیچاره مادر

وگر یک ربع ساعت دیر آیی



شود از خود به در  بیچاره مادر



نبیند  هیچکس  زحمت به دنیا



زمادربیشتر بیچاره مادر

تمام حا صلش از زحمت این است



که دارد یک پسر بیچاره مادر

شعر زیبا از  ایرج میرزا



[ شنبه 93/1/30 ] [ 7:40 عصر ] [ مسافر ]

نظر

شعرهایی درباره مادر

مادر از پریسا بصیری

جز تو  ، گر  گیرم  کسی یارم شود

کی چو تو بی باک   غمخوارم شود 

ما همه جوییم یاری مهربان

کی شود یاری  که چون مادر شود

هرکه میخواهد بفهمد  عشق تو 

هیچ راهی نیست مگر  مادر شود

 



[ شنبه 93/1/30 ] [ 7:36 عصر ] [ مسافر ]

نظر

شعرهایی درباره مادر

 

شعر مادر  از فریدون مشیری


تاج از فرق فلک برداشتن ،

جاودان آن تاج  بر سرداشتن :

در بهشت آرزو ره یافتن،

هر نفس شهدی به ساغر داشتن،

روز در انواع نعمت ها و ناز،

شب بتی چون ماه در بر داشتن ،

صبح از بام جهان چون آفتاب ،

روی گیتی را منور داشتن ،

شامگه چون ماه رویا آفرین،

ناز بر افلاک اختر داشتن،

چون صبا در مزرع سبز فلک،

بال در بال کبوتر داشتن،

حشمت و جاه سلیمانی یافتن،

شوکت و فر سکندر داشتن ،

تا ابد در اوج قدرت زیستن،

ملک هستی را مسخر داشتن،

برتو ارزانی که ما را خوش تر است :

لذت یک لحظه "مادر" داشتن !



[ شنبه 93/1/30 ] [ 7:35 عصر ] [ مسافر ]

نظر

روزگاری که جنون رونق بازارم بود

عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من 

شب هجران نکند قصد دل آزاری من 

روزگاری که جنون رونق بازارم بود 

تو نبودی که بیایی به خریداری من 

برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان 

باغبان نیز نیامد پی دلداری من....



[ جمعه 93/1/29 ] [ 5:28 عصر ] [ مسافر ]

نظر

آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـی

گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی

کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟

شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت

شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی

تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد

غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟

گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند

دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی

روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت

کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی

بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد

باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی

من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو

آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــی

ف.نظری



[ جمعه 93/1/29 ] [ 5:26 عصر ] [ مسافر ]

نظر

دلباخته

آن روز ها گنجشک را رنگ می کردند و جای قناری می فروختن

این روز ها هوس را رنگ می کنند و جای عشق می فروشند

آن روزها مال باخته می شدی

و این روز ها دلباخته . . .



[ جمعه 93/1/29 ] [ 5:25 عصر ] [ مسافر ]

نظر

خیر در کار جهان نیست، تو هم شر برسان

تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان

انتظار همه را نیز به آخر برسان


همه پرورده‌ی مهرند و من آزرده‌ی قهر

خیر در کار جهان نیست، تو هم شر برسان



لاله در باغ تو رویید و شقایق پژمرد

به جگرسوختگان داغ برابر برسان



مَردم از ماتم من شاد و من از غم خشنود

شادمانم کن و اندوه مکرر برسان



مرگ یا خواب؟! چقدر این دو برادر دورند

مژده‌ی وصل برادر به برادر برسان

 



[ چهارشنبه 93/1/27 ] [ 9:15 عصر ] [ مسافر ]

نظر