سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رفتن .....

پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی. می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت. 

سنگ پشت،ناراضی و نگران بود.پرنده ای در اسمان پر زد.سبک،و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت:این عدل نیست ، این عدل نیست. کاش پشتم را این همه سنگین نمی کردی. من هیچ گاه نمیرسم. هیچ گاه. و در لاک سنگی خود خزید،به نیت نا امیدی. خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. 

کره ای کوچک بود.وگفت:نگاه کن،ابتدا و انتها ندارد.هیچ کس نمی رسد .چون رسیدنی در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی. وهر بار که میروی،رسیده ای. باور کن انچه بر دوش توست،تنها لاکی سنگی نیست.تو پاره ای از هستی را بر دوش می کشی،پاره ای از مرا.  

خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راه ها چندان دور. 

سنگ پشت به راه افتاد و گفت: رفتن،حتی اگر اندکی ...



[ یکشنبه 92/12/18 ] [ 4:49 عصر ] [ مسافر ]

نظر

به خاطر منم شده ...

تا از ایـــن در بیـــرون می ری ، می میــرم زنده مــــی شـم

دل تــو دلــــــم نمــــی مــونه وقتـــی تو نیستــــی پیشـــم

تا از این در بیـــــرون مــــی ری ، مــی گم کی بر مـی گرده

یه اتفــــــــــــــــاقی پیش نیاد واســـت خـــــــــــدا نکــــــــرده

به خاطر منم شده ، مواظب خودت باش ، عشقت جون و تنم شده ، مواظب خودت باش

مواظـــــــــب خــودت باش ... مواظـــــــــــب خــــودت باش

مــــــن بـــــــی تــــــو یک دقیقــــه هـــم نمـی تونم بمونم

تو هم مثلــــــه مــــن عاشقی ، از تو چشــات می خونم

خورشیـــــــد زندگیـــــــم تویــــی ، ترس من از غــــــــروبه

این قلــــــــــب دیوونه ی من به عشـــــــق تو مــــی کوبه

به خاطر منم شده ، مواظب خودت باش ، عشقت جون و تنم شده ، مواظب خودت باش

مواظـــــــــب خــودت باش ... مواظــــــــــب خــــودت باش

هیشـــکی به انـــدازه ی من عشـــق تو رو نمـــی خـواد

جایـــــــی که دارم تو دلـــــت ، آســـون به دســـت نمیاد

بی تــابم از آغــــــوش تو ، هر لحظــــــه که جــــــدا شم

به مـــــــن یه ذره حـــق بده ، دلـــــــــواپس تـــو باشـــم



[ یکشنبه 92/12/18 ] [ 4:49 عصر ] [ مسافر ]

نظر

غیرتوهیچ ....

 

من روز خویش را  

با آفتاب روی تو ،

کز شرق خیال دمیده است ،

آغاز میکنم

آن لحظه ها که مات

در انزوای خویش ؛

یا در میان جمع

خاموش مینشینم

موسیقی نگاه ترا گوش میکنم ،

گاهی میان مردم در ازدحام شهر

غیر از تو ،

هرچه هست فراموش میکنم



[ شنبه 92/12/17 ] [ 5:16 عصر ] [ مسافر ]

نظر

خلوت تنهاییم

دیشب در خلوت تنهاییم آهسته بی تو گریستم...

کاش صدای هق هق گریه ام را باد به تو می رساند...

تا بدانی "بی تو" چه می کشم

کاش قاصدک به تو می گفت این پیغام را میر ساند که امید و آرزوهایم بی تو

آهسته آهسته در حال فرو ریختن است...



[ شنبه 92/12/17 ] [ 5:16 عصر ] [ مسافر ]

نظر

جواب من....

حدس می زنم شبی مرا جواب میکنی
و قصر کوچک دل مرا خراب میکنی
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرده ای
ولی برای رفتنت عجب شتاب میکنی
من از کنار پنجره تو را نگاه میکنم
و تو به نامدیگری مرا خطاب می کنی
چه ساده در ازای یک نگاه پاک و ماندنی
هزار مرتبه مرا ز خجلت کب میکنی
به خاطر تو من همیشه با همه غریبه ام
تو کمتر از غریبه ای مرا حساب میکنی
و کاش گفته بودی از همان نگاه اولت
که بعد من دوباره دوست انتخاب می کنی



[ شنبه 92/12/17 ] [ 5:15 عصر ] [ مسافر ]

نظر

محتاج

به آغوش تو محتاجم برای حس  ِ آرامش

برای زندگی با تو پر از شوقم ، پر از خواهش

به دستای تو محتاجم برای لمس ِ خوشبختی

واسه تسکینه قلبی که براش عادت شده سختی



[ شنبه 92/12/17 ] [ 5:15 عصر ] [ مسافر ]

نظر

دلتنگی

صدایت را می شنوم به گاه دلتنگی هایم
"می فهمی دارم به چشمات نگاه می کنم"
و اینک تو کلامم را بشنو:
"می فهمی که دلتنگت شده ام"
بی انصافیست صدایت را دریغ کردن
بی انصافیست
اما عزیزم این دلتنگی جنس دیگری دارد
تو را در کنار خود حس می کنم
اما دستانم نمی تواند وجودت را لمس نماید
بی انصافیست
نه ؟؟؟
تو گمان نمی کنی بی انصافی است
یادم می آید از من پرسیدی می توانم دوریت را تحمل کنم
گفتم خواهم گریست
و تو مرا به صبر فراخواندی
گفتم بخاطر تو صبر خواهم کرد
صبر خواهم کرد ، اما
اما قول بده اگر آمدی نپرسی سرخی چشمانم و التهاب پلک هایم برای چیست ...



[ شنبه 92/12/17 ] [ 5:14 عصر ] [ مسافر ]

نظر

باران

آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم خود به خود هوس باران را میکنم.
آن لحظه که اشک ازچشمانم سرازیر می شود هوس یک کوچه تنها را میکنم.
آن لحظه است که دلم میخواهدتنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم.
قدم بزنم تا خیس خیس شوم، خیس تر از قطره های باران…. خیس تر از آسمان و درختان.
آن لحظه که خیس خیس میشوم ، دلم میخواهد باز زیر باران بمانم ، دلم نمیخواهد باران قطعشود.
دلم میخواهد همچو آسمان که بغضش را خالی میکند، خالی شوم ، از دلتنگی ها ، از این شب پر از تنهایی.تنها صدای قطره های باران رامی شنوم ، اشک میریزم ، و آرزوی یارم را میکنم.
دلم میخواهد آسمان با اشکهایشسیل به پا کند.
لحظه ای که آرام آرام میشوم و دیگر تنهایی را احساس نمیکنم ، چونباران در کنارم است.
باران مرا آرام میکند ،  مرا از غصه ها و دلتنگی ها رهامیکند و به آرزوهایم نزدیک میکند.
آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم راگرفته بود ، دلم میخواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را میلرزاندفریاد بزنم ، فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود. صدای کسی که خسته ودلشکسته با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم میزند ، تنهایی در کوچه های سردو خالی… کجایی ای یار من؟ کجایی که جایت در کنارم خالی است.
در این شب بارانی تورا میخواهم ، به خدا جایت خالی خالی است.
 
کاش صدایت همچو صدای قطره های باراندر گوشم زمزمه می شد.
تو بودی شبی عاشقانه را با هم داشتیم ، تو که نیستی منی کههمان مرد تنها می باشم قصه ای غمگین را در این شب بارانی خواهم داشت.
قصه مردتنها در یک  شب بارانی ، شبی که احساس میکنم بیشتر از همیشه عاشقم.
آری آن شبآموختم که باران بهترین سر پناه من برای رفع دلتنگی هایماست



[ شنبه 92/12/17 ] [ 5:14 عصر ] [ مسافر ]

نظر

عشق اول عشق آخر .......

عشق را در چشم تو روزی تلاوت می کنم
با همه احساس ،خود را با تو تقسیم می کنم

مرز بی پایان مهرت را به من بخشیده ای
در جوابت هر چه دارم فدایت می کنم


نور چشمت را چراغ شام تارم کرده ای
من وجودم را همیشه فرش راهت می کنم

ای تجلی گاه هر چه خوبی و مهر و صفا
عاقبت مانند اشعار فریدون ناب نابت می کنم

بر خرابات وجودم زندگی بخشیده ای
تا نفس دارم همیشه شاد شادت می کنم


همچو سروی گشته ای تا خم نگردد قامتم
من صداقت را همیشه سرپناهت می کنم.



[ شنبه 92/12/17 ] [ 5:13 عصر ] [ مسافر ]

نظر

....

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت می دونی عادت نیست فقط دوست داشتن محضه

کنارم هستی و بازم بهونه هامو میگیرم
میگم وای چقدر سرده میام دستاتو میگیرم


یه وقت تنها نری جایی که از تنهایی میمیرم
از این جا تا دم در هم بری دلشوره میگیرم


فقط تو فکر این عشقم تو فکر بودن با هم
محاله پیش من باشی برم سرگرم کاری شم


می دونم یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزاییکه حواسم نیست بگم خیلی دوستت دادم

تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خود ازاری


کنارم هستی و انگار همین نزدیکیاس دریا
مگه موهاتو وا کردی که موجش اومده اینجا

قشنگه رد پای عشق بیا بی چتر زیر برف
اگه حال منو داری می فهمی یعنی چی این حرف


میدونم که یه وقتایی دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست بگم خیلی دوستت دارم


تو هم مثل منی انگار از این دلتنگی ها داری
تو هم از بس منو می خوای یه جورایی خود ازاری

 



[ شنبه 92/12/17 ] [ 5:13 عصر ] [ مسافر ]

نظر